جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی
این آخرشه.... نفست رو حبس کن و تا ده بشمار احساس کن زمین حرکت میکنه و بعد... و بشنو که قلب من دوباره از هم شکفت چون که این آخرشه مدت طولانیه که منتظر این لحظم پس وقتش رسیده: من مدیون اونام دوباره من دزدیده شدم اجازه بده آسمون پایین بیاد زمانی که فرو بریزه ما مقاومت میکنیم همگی باهم میلیون ها مایل و در کهکشان ها جهان بهم میریزه و روز ها تاریک میشن تو شاید شمارمو داشته باشی و بتونی اسمم رو بفهمی ولی هیچ وقت نمیتونی قلبمو بدست بیاری
من برای تو میخونم هرجای گریه که هستی تو نمیدونی عزیزم توی ذهن آینه بشمار خــورشید و از مــا گـرفـتــن از نـــگـــاه مـــــــا جــرقــه من برای تو میخونم دل دیــوارو بـلــرزون هم غصه بخون با من لعـنـت بـه چـراغ سرخ من برای تو میخونم هرجای گریه که هستی چه دردی است در میان جمع بودن
هنـوز از این ور دیـوار
خـاطـــره هـاتـو نـگـهــدار
حــال روزگـار مـا رو
تـک تـک حـادثه ها رو
شکر شب ستاره پیداست
صدتا فانوسه یه رویاست
بـهـتـرین ترانـه هـارو
تازه کن خلوت مارو
تـو این قـفس بی مرز
لعـنـت بـه چـراغ سبـز
هنـوز از این ور دیـوار
خـاطـــره هـاتـو نـگـهــدار
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
طراح قالب وبلاگ Pichak.net |