سفارش تبلیغ
صبا ویژن


جلال حاتمی - حسابداری و حسابرسی














 

این آخرشه....

نفست رو حبس کن و تا ده بشمار

احساس کن زمین حرکت میکنه و بعد...

و بشنو که قلب من دوباره از هم شکفت

چون که این آخرشه

مدت طولانیه که منتظر این لحظم

پس وقتش رسیده:  من مدیون اونام

دوباره من دزدیده شدم

اجازه بده آسمون پایین بیاد

  زمانی که فرو بریزه

ما مقاومت میکنیم

همگی باهم

میلیون ها مایل و در کهکشان ها

 جهان بهم میریزه و روز ها تاریک میشن

تو شاید شمارمو داشته باشی و بتونی اسمم رو بفهمی

ولی هیچ وقت نمیتونی قلبمو بدست بیاری

 

 

 


نوشته شده در یکشنبه 93/5/5ساعت 11:29 عصر توسط جلال حاتمی نظرات ( ) |


من برای تو میخونم
هنـوز از این ور دیـوار

هرجای گریه که هستی
خـاطـــره هـاتـو نـگـهــدار

تو نمیدونی عزیزم
حــال روزگـار مـا رو

توی ذهن آینه بشمار
تـک تـک حـادثه ها رو

خــورشید و از مــا گـرفـتــن
شکر شب ستاره پیداست

از نـــگـــاه مـــــــا جــرقــه
صدتا فانوسه یه رویاست

من برای تو میخونم
بـهـتـرین ترانـه هـارو

دل دیــوارو بـلــرزون
تازه کن خلوت مارو

هم غصه بخون با من
تـو این قـفس بی مرز

لعـنـت بـه چـراغ سرخ
لعـنـت بـه چـراغ سبـز

من برای تو میخونم
هنـوز از این ور دیـوار

هرجای گریه که هستی
خـاطـــره هـاتـو نـگـهــدار

 

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/5/1ساعت 10:17 عصر توسط جلال حاتمی نظرات ( ) |


چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
برای هر لبی شعری سرودن
ولی لبهای خود همواره بستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن

به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن
به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن

چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن
به رسم دوستی دستی فشردن
ولی با هر سخن قلبی شکستن
به نزد عاشقان چون سنگ خاموش
ولی در بطن خود غوغا نشستن

به غربت دوستان بر خاک سپردن
ولی در دل امید به خانه بستن
به من هر دم نوای دل زند بانگ
چه خوش باشد از این غمخانه رستن
چه دردی است در میان جمع بودن
ولی درگوشه ای تنها نشستن
برای دیگران چون کوه بودن
ولی در چشم خود آرام شکستن

چه دردی است در میان جمع بودن
     ولی درگوشه ای تنها نشستن

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/5/1ساعت 7:41 عصر توسط جلال حاتمی نظرات ( ) |
طراح قالب وبلاگ Pichak.net